آیا سرمایه‌داری نژادی برانکس را به آتش کشید؟، دانیل ایمِروار، نیویورکر

«برای برخی، آتش‌سوزی‌های نیویورک در اواخر دهه هفتاد نشانه جنایت‌کاری افسارگسیخته بود؛ برای دیگران، شورش. اما شاید آن‌ها نشانه چیزی کاملاً متفاوت بودند.

گاهی آدم‌ها دقیقاً همان چیزی را می‌گویند که باید گفته شود. اما در بیشتر مواقع چنین نیست، و ما وانمود می‌کنیم که آن‌ها گفته‌اند. وقتی مردم پاریس قرن هجدهم برای نان فریاد می‌زدند، آیا ماری آنتوانت پاسخ داد: «بگذارید کیک بخورند»؟ نه؛ اما این جمله نادانی اشراف را به‌خوبی نشان می‌دهد. پاتریک هنری هم به‌احتمال زیاد هرگز نگفته است: «یا آزادی، یا مرگ.»

بازی دوم سری جهانی ۱۹۷۷ در ورزشگاه یانکی صحنه‌ای مشابه بود. این زمانِ ریاضت اقتصادی طاقت‌فرسا برای شهر نیویورک بود؛ ده‌ها هزار کارمند شهری از جمله آتش‌نشانان اخراج شده بودند. این مصائب در پس‌زمینه بازی جریان داشت، اما زمانی که یک مدرسه متروکه ابتدایی چند بلوک آن‌طرف‌تر در آتش فرو رفت، همه‌چیز به پیش‌زمینه آمد. گزارشگر هاوارد کوسل جمله معروف، اما هرگز بیان‌نشده‌اش را بر زبان آورد: «بانوان و آقایان، برانکس در حال سوختن است.»

واقعاً همین‌طور بود. دارنی (کی-بورن) ریورز، بعدها به یاد آورد: «به نظر می‌رسید در هر ثانیه آتشی روشن است. از هر کوچه که می‌گذشتی، چیزی شعله‌ور بود.» خانواده‌ها چمدان‌ها را دم در می‌گذاشتند؛ به کودکان می‌گفتند با کفش بخوابند.

شورش‌های خیابانی در اوایل دهه هفتاد فروکش کرده بود، اما آتش‌ها ادامه یافتند. بیل مویرز، دبیر مطبوعاتی لیندون جانسون، در ۱۹۷۷ مستندی جایزه‌برنده با نام آتش در خانه کناری ساخت که محله‌های سیاه‌پوست و پورتوریکویی برانکس جنوبی را به تصویر می‌کشید. او می‌گفت: «ساختمان‌های سوخته اینجا به اندازه رؤیاهای بر بادرفته رایج‌اند.» او عاملان را معتادان، کلاهبرداران کمک‌هزینه اجتماعی و کودکانی معرفی می‌کرد که صرفاً «برای سرگرمی» آتش روشن می‌کردند. به نظر مویرز، این «جامعه‌ای از کنترل خارج‌شده» بود.

اما این تصویر ناعادلانه بود. برانکس جنوبی سرچشمه زایندگی هنری بود: شاعران، موسیقی‌دانان، هنرمندان و رقصندگان در دل آتش‌ها هیپ‌هاپ را خلق کردند. هنری که در دل ویرانی شکوفا شد، انفجاری سرزنده از زندگی در دل مرگ. همان‌طور که راک مستر اسکات و گروه داینامیک تری می‌گفتند: «دست‌ها را بالا ببرید و تکان دهید.» اما حتی آن سرود شاد هم با آتش داغ خورده بود؛ با سرود شومی پایان می‌یافت: «سقف، سقف، سقف در آتش است…»

محافظه‌کاران این وضعیت را انحطاط شورش‌های پس از واتس به هرج‌ومرج کامل می‌دیدند. اما آیا این تشخیص درست بود؟ برانکس جنوبی، پایتخت آتش‌سوزی عمدی، چندان شورشی به خود ندیده بود. پروژه‌های مسکن عمومی نیز ــ برخلاف شهرهای دیگر ــ تقریباً در برابر آتش مصون بودند. دادستان برانکس در گزارشی یادآور شد که در ژانویه ۱۹۷۷، اداره مسکن نیویورک به ۱۶۹٬۶۶۳ خانواده خانه داده بود، و با این حال «تقریباً هیچ آتش‌سوزی» در آن‌ها رخ نداده بود.

در ژوئیه همان سال، اوج موج آتش‌سوزی، برق نیویورک قطع شد. قطع برق ۱۹۶۵ به‌طور عمده رویدادی خوشایند بود که در کمدی عاشقانه دوریس دی جاودانه شد. اما این‌بار شهر منفجر شد: بیش از هزار آتش، بیش از هزار مغازه غارت‌شده. فروشگاه مبلمان محل کار پدر ویویان واسکز ایریزارری غارت و تعطیل شد؛ او پس از هفده سال شغلش را از دست داد.

زنی توضیح داد: «فقرا سال‌ها منتظر بودند چراغ‌ها خاموش شوند.» موسیقی‌دانان، قطع برق را به مثابه «بورس هنری» دیدند و میکسر و دستگاه دی‌جی دزدیدند. دیگران شیرخشک و پوشک برداشتند. خاموشی عمق نیاز و خشم مردم را آشکار ساخت: «تسویه‌حسابی جمعی» بود. این‌بار، همان‌طور که انسفیلد نوشت، «مالک‌خانه‌ها احتمالاً مقصر اصلی نبودند.»

سه ماه بعد، جیمی کارتر آمد تا خرابه‌ها را بازدید کند. خاموشی، بازدید کارتر و سری جهانی ۱۹۷۷، برانکس جنوبی را به مشهورترین زاغه کشور بدل کرد. فیلم فورت آپاچی، برانکس با بازی پل نیومن ساخته شد. تد کندی، رونالد ریگان، پاپ ژان پل دوم و مادر ترزا همگی به آنجا رفتند. نیویورک تایمز اعلام کرد: برانکس جنوبی برای فهم شهرهای آمریکا همان‌قدر مهم است که آشویتس برای فهم نازیسم.

این توجه منفی، دولت را وادار به اقدام کرد. مشوق‌های معیوب در بیمه و رفاه اصلاح شد. بیمه‌گران اختیار یافتند دقیق‌تر و سخت‌گیرانه‌تر عمل کنند. مأموران آتش‌نشانی و پلیس حضوری پررنگ در مناطق آتش‌سوزی پیدا کردند. نیروی ضربت آتش‌سوزی، کودکان را هدف قرار داد (انسفیلد می‌نویسد این انحرافی بود به سمت «الگوی نژادی بزهکاری جوانان») و هم‌زمان مالکان ساختمان‌های آسیب‌پذیر را تحت فشار گذاشت.

با همه کاستی‌ها، این اقدامات نتیجه داد. از ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۴، آتش‌سوزی‌های عمدی در نیویورک تقریباً دوسوم کاهش یافت.