
صدای هابسبام، «چگونه ایدههای مارکسیستی یک تاریخنگار بریتانیایی به قفسههای کتاب کارمندان دولتی هندی و خانهداران برزیلی رسید»، نوشته امیل چابال
نویسنده با این پیش فرض که تقریباً همه مارکسیستها خود را بخشی از یک جامعه جهانی تصور کردهاند، مطلب خود را درباره میراث اریک هابسبام تاریخدان مارکسیست بریتانیایی آغاز می کند: «مارکسیسم بیش از هر ایدئولوژی مدرن دیگری به پیروان خود حس ارتباطی فرامرزی، میان مناطق، کشورها و قارهها داده است. فعالان، متفکران، سیاستمداران، دانشجویان، کارگران، مبارزان چریکی و اعضای احزاب که در طول قرن بیستم ایدهآلهای مارکسیستی را در اولویت تکاپوی خود داشته اند، به ندرت بر سر اینکه مارکسیسم چیست یا به کجا میرود توافق داشتند. اما آنها میدانستند که تنها نیستند. در اوج خود، مارکسیسم شبکهای از جوامع به هم پیوسته ایجاد کرد که حداقل به اندازه “امت اسلامی” قدرتمند بود، با مرتدان، کافران، ناجیان سرکش و روحانیان خاص خود. به طور تاریخی، انگیزه این امر از خود کارل مارکس و فریدریش انگلس نشأت گرفته است. بسیاری از مفاهیمی که آنها به کار بردند – مانند “سرمایهداری” و “طبقه” – در تئوری و عمل فراملی بودند. برخی از شناختهشدهترین شعارهای سیاسی آنها – مهمتر از همه، خط نهایی مانیفست کمونیست (۱۸۴۸)، که به صورت “کارگران جهان، متحد شوید!” مشهور شد – به صراحت قدرت جهانی پیشگویی خود را فراخواندند. مارکس و انگلس به سختی تنها متفکران سیاسی اروپایی در قرن نوزدهم بودند که آرمانهای سیاسی خود را بر بوم جهانی ترسیم کردند… از آنجا که سرمایهداری یک پدیده جهانی است، بنابراین نقد سرمایهداری باید واقعیت فراملی سلطه سرمایهداری را برجسته کند. اما برای تاریخنگار ایدهها، ایجاد و پایداری یک زبان جهانی مارکسیسم چیزی جز امری بدیهی نیست. هیچ دلیل واضحی وجود ندارد که چرا در دهه ۱۹۷۰، یک کارگر اتحادیهای اهل اروگوئه، یک فیلسوف فرانسوی و یک فعال کمونیست هندی باید مجموعهای مشترک از کلمات، تصاویر، ایدهها و استعارهها را برای توصیف جهان به اشتراک بگذارند. گفتن اینکه این همگرایی فوقالعاده نتیجه حقانیت ذاتی چارچوبهای توضیحی مارکسیستی است کافی نیست. این موضوع همچنین به چگونگی سفر برخی ایدهها در سراسر قارهها مربوط میشود که توسط نوشتههای روشنفکران مارکسیست و رهبران سیاسی الهامگرفته از مارکسیسم منتقل شدهاند.» لینک مقاله